باز خواب آقا رو دیدم. توی کوچه و خیابون بودیم اما همه جا خراب بود. خونه ها آوار شده بودن و همه جا رو خاک برداشته بود و رنگ محیط خاکی و پر غبار بود، شبیه فیلمهای دفاع مقدسی. نمیدونم این حجم از ویرانی تاثیر حرفهای دیروزمون دربارهی زلزلهی بم بود یا بخاطر مغز و روح ویرون شدهی خودم. همه جا خراب بود... خرابِ خراب. رفتم سمت آقا و بغلش کردم. پیر بود ولی مریض احوال نه. یادم نمیاد حرفی زده باشه. آروم و با احتیاط از روی تپههای خاک و سیمان و فلز در و پنجرهها رد میشدیم. برام مهم بود که لباسای خودم و کت و شلواری که تن اون بود، چیزی که توی عکسها هنوزم تنشه، خاکی نشه. محله غریبه بود. اما به خونه که رسیدیم، خونه همون خونه بود... سالم.. تمیز... ساکت...گرم.... بخوانید, ...ادامه مطلب
حجتِ زندگی به من و خودت و عالمیان! اون وقتی تموم نشد که رودکی نوشت: با صد هزار مردم تنهایی, بی صد هزار مردم تنهایی,.حجت به ما وقتی تموم شد که تو این شعرو گذاشتی پروفایلت..., ...ادامه مطلب
سونوگرافیم رو که نشونش دادم گفتم خب دکتر الان چیکار کنم؟ عینکشو روی دماغش زد بالا و گفت شوهر کن :))) منو مرجانم کف استیشن بودیم از خنده :), ...ادامه مطلب
مثلا من عکس سنتورم رو استوری میکردم و پنج دقیقهی بعدش اون توی یک صفحهی بنفش مینوشت: باز شو تا پرواز، سبز باش از آواز. آشتی کن با رنگ، عشق بازی با ساز... پ.ن: شعرِ شهریار قنبری, ...ادامه مطلب
چند بار پشت سر هم گفت: I can't forget I can't forgive بعد بغضش رو بلعید..., ...ادامه مطلب
امروز وقتی بعد از مدت ها صبح زود از خواب بیدار شدم فهمیدم تلاشم برای فراموش کردنش بی فایده بوده...,کشف تازه تخت جمشید,کشف تازه در تخت جمشید,کشف های تازه,حیوانات تازه کشف شده,موجودات تازه کشف شده,سیاره تازه کشف شده,کهکشانهای تازه کشف شده,قبیله تازه کشف شده,جزیره تازه کشف شده,جانوران تازه کشف شده ...ادامه مطلب