تایرد

ساخت وبلاگ

از صبح زود صدای همهمه و حرف و خنده و دعوا و جاروبرقی! از خونه‌شون میومد. من، کلافه و بی اعصاب، مدام پنجره رو باز و بسته میکردم تا صداشون رو بشنوم و نشنوم...

نمیدونم به خاطر تعارف های مامان و بابا بود یا اخلاق‌های قدیمی خودشون که نیم ساعت پیش زنگ خونه‌ی ما رو زدن و... من بغضم ترکید.

روزا دارن سخت میگذرن. سخت و نابودکننده...


برچسب‌ها: چيزي مثل روزگار غريب
+ نوشته شده در  پنجشنبه بیست و ششم مرداد ۱۳۹۶ساعت 20:51  توسط سهيلا  | 
من قوي هستم...
ما را در سایت من قوي هستم دنبال می کنید

برچسب : تایرد, نویسنده : 11554a بازدید : 194 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 8:29