ساعت ده با ز_ تو پارک ملت قرار دارم. میخوایم بریم قاتل اهلی رو ببینیم. الان تو تاکسی ام و دارم میرم ونک. راننده برای اینکه ترافیکو بپیچونه داره از کوچه پس کوچه های رسالت میره. از جلوی اورژانس بیمارستان قمربنیهاشم رد شدیم. چشمم که بهش خورد دلم برای محیط بیمارستان تنگ شد. نه بیمارستان خاصی. هرجایی با هر کاری. برای چندمین بار بهم ثابت شد جایی که ایستادم درسته. الان دقیقا توی اون نقطه از زندگی هستم که باید میبودم. فقط باید مواظب باشم. باید خیلی خیلی مواظب باشم که از دستش ندم
برچسب : نویسنده : 11554a بازدید : 320