دکتر ب. فوت کرد. تموم شد. دیشب جرات نکردیم به بابا چیزی بگیم. صبح س. خبر رو بهش داد. دلم برای بابا و برای عموجانم سوخت. دیشب بخاطر غم و ترس از آیندهای که بی خبرم ازش و وحشت از دست دادن عموجانم به خودم لرزیدم...
من قوي هستم...برچسب : نویسنده : 11554a بازدید : 6