مدتها بود که فهمیده بودم بزرگترین مشکلم زمان ارتباط با آدمها عدم توانایی برقراری تماس چشمی باهاشونه! اما دیشب که اولین برخورد جدی ما شکل گرفت و من یک لحظه هم نه تنها به چشمهاش، که نتونستم به هیچ قسمت دیگهایش هم نگاه کنم فهمیدم که این نقص جدیتر و ترسناکتر از چیزیه که تا اون لحظه فکرش رو کرده بودم. نقصی که حدس میزنم به احتمال نود و نه و نود و نه صدم درصد ملاقات دیشب رو به آخرین برخورد جدیمون تبدیل کرد... البته که فدای سرم
اضافه شده روز یکشنبه بیست و پنجم: بعد از اینکه توی یکی از شیفتای عید زهره سر اینکه بهش گفتم پ، قهر کرده رفته توی رست نشسته بهم گفت خنگ، حالا امروز صبح سجادی دستم رو کشید و از رختکن برد بیرون. گفت پ دربارهی تو به من گفته خیلی دختر خوبیه، موقع حرف زدن اصلا توی چشم آدم نگاه نمیکنه. حیف الان شرایط ندارم. من:
من قوي هستم...برچسب : نویسنده : 11554a بازدید : 233