از چیزی که این روزا دارم از خودم به بقیه میگم عصبانیام و در عین حال دوستش دارم. از اینکه در جواب چطوری میگم خوبم و از اینکه میخندم و شوخی میکنم و خوش اخلاقم و نگران حال بقیهام خستهام. نمیدونم نمیتونم حس واقعیم رو بهشون بگم یا نمیخوام که این کارو بکنم اما هرچی که هست میدونم اوضاع داره خراب میشه و میدونم این حال رو دوست دارم و انتخاب خودمه. اینکه درک میکنم و درک نمیشم سخته و اینکه هیچ تلاشی برای درک شدن نمیکنم سختتر. کسی نیست و نمیخوام کسی باشه که من رو بفهمه. کاش میتونستم پیش خودم هم که شده بشینم و یه دل سیر همه چیز رو اون جوری که هست تعریف کنم، بی تحریف و سانسور. نمیتونم. من پیش خودم هم تنهام. اما باید حواسم باشه که غافل نشم از خدایی که این روزا و همیشه چقدر هوام رو داره و مواظبمه و باید برم روی ماهش رو ببوسم و در گوشش بگم مرسی که هستی..
من قوي هستم...برچسب : نویسنده : 11554a بازدید : 182