تک تک اون روزا رو یادمه. همهی دردایی که کشیدم رو هم یادمه. اون حسهای بد اون فکرای تلخ اون حال داغون رو بعد از گذشت این همه سال هنوز یادمه. حالا با ضربهی جدید زخمای قدیمی هم سر باز کردن. به خونریزی افتادن. دارن عمیق تر میشن حتی. اوضاع اصلا خوب نیست. روزا سریع و روزا کند میگذرن و چجوری من خودم رو سازگار کنم باهاشون. چند تا چند صد تا فکر و خاطره رو باید با خودم مرور کنم تا شرایط عوض شه. میشه امید داشته باشم به بسته شدن زخما؟ نه. حداقل تا ده سال آینده نه. اوووووه ده سال. ده سال پیش مگه فکر همچین روزایی رو میکردم. مگه فکر میکردم یه روزی میرسه که من حالم بدتر از اینه. نمیکردم که. چه بدبختن این آدمیزادا. چه بدبخت ترن بعضیاشون...
من قوي هستم...برچسب : نویسنده : 11554a بازدید : 74